پدربه فداى دختر
يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۳۶ ب.ظ
السلام علیک یا بنت رسول الله
*********
بى گمان شیرین ترین خاطره امام هفتم و خاندان نبوى(ع) از ماه ذیقعده، در آغاز آن بود، که هلال «معصومه» از برج «نجمه» در افق امامت درخشیدن گرفت و کانون زندگى امام(ع) را با انوار درخشانش پر فروغ تر ساخت.حضرت معصومه(س) ماه تابانى بود که لحظه اى از خورشید فروزان امامت جدا نشد و از دریاى بیکران علوم پدرش ، امام کاظم (ع) و برارش امام رضا(ع) کسب فیض نمود.
حضرت معصومه (س) در سنین کودکى به مقامى رسید که به راحتى مى توانست به پرسش هاى فقهى و عقیدتى مردم مدینه پاسخ بگوید و پاسخ هایش مورد پذیرش و شگفتى پدر بزرگوارش قرار بگیرد.
طبق نقل برخى از ثقات، مرحوم حاج سید نصرالله مستنبط (داماد مرحوم آیت الله خوئى) از کتاب نفیس و بى نظیر «کشف الثانى» نقل کرده که روزى جمعى از شیعیان وارد مدینه شدند و تعدادى پرسش در نامه اى نوشته، نزد خاندان امامت بردند.
درآن هنگام حضرت موسى بن جعفر(ع) در سفر بودند و امام رضا(ع) نیز در مدینه تشریف نداشتند.
آن گروه از مدینه قصد عزیمت کردند و از این که خدمت امام(ع) نرسیده بودند و با دست خالى به وطن خود بر مى گشتند، بسیار اندوهگین بودند.
حضرت معصومه(س) که در آن ایام هنوز به سن بلوغ نرسیده بود; از مشاهده غم و اندوه آنان متأثر شد، لذا پاسخ پرسش هاى آنان را نوشت و به آن ها عنایت کرد.
شیعیان، مدینه را با سرور و شادى ترک کردند. آنان در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مواجه شدند و داستان خود را گفتند و دستخط حضرت معصومه(س) را ارائه دادند،امام(ع)بسیار مسرور گشتند و شادى و ابتهاج خود را با این جمله بیان فرمودند:«فداها ابوها»; پدرش به فدایش باد!
این داستان جالب و پر ارج را مرحوم «مستنبط»از کتاب «کشف الثانى» تألیف دانشمند نامى شیعه در قرن نهم «ابن العرندس» متوفاى حدود 840 هـ ق نقل فرموده است.
این کتاب به طبع نرسیده و نسخه خطى آن در کتابخانه شوشترى هاى نجف اشرف است که دسترسى به آن امکان پذیر نیست.
۹۳/۰۶/۰۲